دم دوز
افزوده شده به کوشش: سولماز احمدیفر
شهر یا استان یا منطقه: nan
منبع یا راوی: گردآوری و تألیف: فضل الله مهتدی (صبحی)
کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران
صفحه: ۵۹۱ - ۵۹۳
موجود افسانهای: -
نام قهرمان: موش
جنسیت قهرمان/قهرمانان: غیر انسان
نام ضد قهرمان: -
آشنا کردن کودکان به کار طبیعت و آدم ها، یکی از دلایل خلق چنین متل هایی است. در متل دم دوز، مجموعه ای از آدم ها، حیوانات و گیاهان پیرامون مسأله ای گرد می آیند و از این طریق کودک با برخی از خصوصیات و کارهای ایشان آشنا می شود. اگرچه عمر این مثل طولانی است و خالقان آن نیز مردم عامی بوده اند، اما بر بسیاری از «چیزهایی» که در این زمان به اسم شعر داستان و قصه و.... برای کودکان نوشته می شود، رحجان دارد: زبانی مأنوس و آهنگین، فضایی «صمیمی» و تخیلی با هدفی شناخته شده، از ویژگی های این متل است. این متل را از کتاب «قصه های کهن» جلد اول، نقل می کنیم.
یکی بود، یکی نبود. پیرزنی بود که توی خانه ای زندگی می کرد و به اندازه خودش، بخور و نمیر اندوخته داشت که نیازش به در و همسایه نیفتد. یک روز نشسته بود. موشی از لانه اش درآمد و آمد سر حوض که آب بخورد. وقت برگشتن شتاب کرد، دمش به جارویی که لب حوض بود گیر کرد. دست پاچه شد. خودش را به این در و آن در زد. دمش کنده شد. دمش را برداشت آورد پهلوی پیرزن و گفت: «ای خاتون جان! دم مرا بدوز.» گفت: «من نه سوزنش را دارم، نه نخش را، نه حالش را و نه کارش را. این کار، کار دم دوز است. دمت را وردار ببر پیش دم دوز برایت بدوزد.» موش، دمش را ورداشت و رفت پهلوی دم دوز و گفت: -دم دوز! دمم را بدوز. -من نخ ندارم، برو از جولا نخ بگیر بیا تا دمت را بدوزم. موشه رفت پهلوی جولا و گفت: -جولا نخی ده، نخی دم دوزده، دم دوز دهم را بدوزه. -برو از «توتو»، تخم بگیر بیار تا من بخورم؛ جان بگیرم؛ پنبه ببافم و نخ تو را بدهم! موشه آمد پهلوی مرغ و گفت: -توتو، تُخی ده، تُخی جولا ده؛ جولا نخی ده، نخی دم دوز ده؛ دم دوز دمم را بدوزه.-برو از علّاف برای من ارزن بگیر، بیار بخورم به تخم بیایم و تخم بدم. موشه رفت پیش علّاف و گفت: -علاف ارزن ده، ارزن توتو ده؛ توتو تخی ده تخى جولا ده، جولا نخی ده، نی دم دوز ده، دم دوز دمم را بدوزه. -برو از کولی غربیل بگیر بیار تا بوته ارزن هایی را که کوبیده ام سرند کنم، ارزنت بدهم. موشه آمد پهلوی کولی و گفت: -کولی غربیل ده، غربیل علاف ده؛ علاف ارزن ده، ارزن توتو ده، توتو تخی ده، تخى جولا ده؛ جولا نخی ده، نخی دم دوز ده؛ دم دوز دمم را بدوزه. -باید زه بیاری تا غربیل برات درست کنم. برو پیش بُزی ازش بگیر تا من غربیل درست کنم بهت بدهم. موشه آمد پهلوی بزی و گفت: -بزی، روده ده، روده کولی ده، کولی غربیل ده، غربيل علاف ده؛ علاف ارزن ده، ارزن توتو ده؛ توتو تخی ده، تخی جولا ده؛ جولا نخی ده، نخی دم دوز ده؛ دم دوز دمم را بدوزه. -برو از زمین علف بگیر بیار تا من بخورم روده نو بیارم، زه بدهم به تو. موشه آمد پهلوی زمین و گفت: -زمین علف ده، علف بزی ده؛ بز روده ده، روده کولی ده؛ کولی غربیل ده، غربیل علاف ده؛ علاف ارزن ده، ارزن توتو ده؛ توتو تخی ده، تخی جولا ده؛ جولا نخی ده، نخی دم دوز ده، دم دوز دمم را بدوزه. -برو از کاریز آب بیار به من بده تا من سرسبز بشوم، علف بدهم. موشه آمد پهلوی کاریز و گفت: -کاریز آبی ده، آبی زمین ده، زمین علف ده، علف بزی ده؛ بزی روده ده، روده کولی ده؛ کولی غربیل ده، غربیل علاف ده؛ علاف ارزن ده، ارزن توتو ده؛ توتو تخی ده، تخی جولا ده؛ جولا نخی ده، نخی دم دوز ده؛ دم دوز دمم را بدوزه.کاریز دلش به حال موش دم کنده سوخت. آب را سرازیر کرد به زمین، زمین علف داد، علف را بزی خورد، زه داد، از زه کولی غربیل درست کرد. علاف با غربیل ارزن ها را سرند کرد. مرغ ارزن سرند کرده را خورد و تخم داد؛ تخم را جولا خورد و جان گرفت و نخ تابید. دم دوز هم با آن نخ، دم موش را دوخت. موش خوش و خرم و خندان پای کوب و غزل خوان رفت تو سوراخ.